آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان (عج)» ثبت شده است

بســـــم الله الرحمن الرحیم 

کاش به کنج آشپزخانه ی دلم، سری می زدید. 

و من هر غیری را از پنجره ی آشپزخانه، پرواز می دادم 

تا بتوانم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۳ ، ۰۳:۱۴
آسیه سلطانی

بســـــــــــــم الله النــــــــــــــور 

... می آید آن فردا
می آید آن فردای ما؛ آری... 
با بودنت پُر می شود ناگاه
خالی ترین قسمت 
از جمله های 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۰۳ ، ۰۳:۱۳
آسیه سلطانی

احساس، وقتی تا چشمت غلیان کند، دیگر نمی توانی جلوی سررفتنش را بگیری. می بینی که ناخودآگاه اشک ها جاری شده و جز پاک کردنِ گونه هایت، کاری از دستت نمی آید. 

دو سال و اندی است حالم اینگونه است. نه همیشه. ولی غالبا هر بهانه ای، چشمانم را تر می کند. دلتنگی تا سه هفته پیش

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۰۰
آسیه سلطانی

بسم الله النور 

عریان شده عالم، به زمستان جهالت 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۰۲ ، ۰۶:۳۲
آسیه سلطانی

بســـــــمک یا امان الخائـــــــــــفین 

آغوش تو آرامشِ دل های پریشان

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۰۲ ، ۲۲:۵۶
آسیه سلطانی