نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی
طبقه بندی موضوعی

تمام آرزوی یک ماهی (شعر سپید آسیه سلطانی)

سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۵۶ ق.ظ

جزر و مد دریای متلاطم زندگی، 

این ماهیِ کوچک را به همه جا کوبیده و

جانش را به لب رسانده است. 

او دیگر دریا را نمی خواهد، 

که آغوش تو، 

دنیایی امن و بی انتها، برای اوست؛ 

کافیست دستهایت را باز کنی، 

ماهی را به بر گیری و

وجودش را از حس امنیت، اشباع کنی؛ 

و او، باران شوق و دلتنگی اش را 

روی کوه شانه هایت ببارد؛ 

حال می توانی خلقت دوباره ی دریاچه ای به عمق بغلت را

شاهد باشی... 

آری اینگونه است... 

وقتی تمام آرزوی یک ماهی باشی،

در کنارت زنده می ماند،

زندگی می کند، 

و برایت زندگی می آفریند! 

نگاهش کن؛

دهان کوچکش را باز و بسته می کند. 

ماهی با زبان بی زبانی اش، تو را  می خواند، 

حتی بدون واژه ای به کوتاهی «آب»... 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی