نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی
طبقه بندی موضوعی

چرا جدی نگرفتمش؟ ( داستانک آسیه سلطانی)

سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ۱۲:۱۷ ق.ظ
گفت:  «حالا که وسطای بهاره و مصرف برق عموم مردم، هنوز بالا نرفته، چرا میگن مشکل سوخت داریم؟!» 

محل ندادم. یک تکه از کیکی که سفارش داده بودم را،  چنگال زدم و گذاشتم توی دهانم؛ 

بیخیال نشد و ادامه داد:  « این قدر منظم و سروقت برقا میرن و میان، که حتی نماز خدا رو هم با این دقت سروقت نمی خونن. حتما با این اوضاع تابستون بشه، باید بریم بمیریم.» 

فنجان شکلات داغ را برداشتم؛ جرعه ای نوشیدم و گفتم:  «چی بگم؛ حرفی نزنم بهتره.» 

فنجاق را روی میز گذاشت و گازی به بیسکویت شکلاتی کنار نسکافه اش زد و گفت:  « راستی شما که کارگاه تولیدی دارید و بود و نبود برق، براتون حیاتیه، بیاید بالا پشت بوم کارگاه رو صفحه خورشیدی بزنید و مستقیم از برقش استفاده کنید.» 

خندیدم و گفتم:  «کلی خرج داره این کار.» 

گفت:  «خب توی یه سال خرجش درمیاد ولی کار نمی خوابه و کارگرا بخاطر قطعی برق، بیکار نمیشن و از خیلی عواقب قطع شدن برق، در امان می مونید.» 

اخم کردم و گفتم:  «ببین عزیزم!  قرار بود که تو مسائل شغلی من، دخالت نکنی. می دونی که دوست ندارم تو جمع دو نفره مون از این حرفا زده بشه.» 

اشک تو چشماش حلقه زد، توقع نداشت با اخم و  این قدر رک جوابش را بدهم، ولی به روی خودش نیاورد. فقط یک جمله گفت و ساکت شد:  « امیدوارم روزی پشیمون نشی...» 

راست می گفت. تابستان هم آمد؛ کشورمان چند روزی مورد تجاوز دشمنان قرار گرفت. اوضاع اقتصادی خراب شد. قطعی برق بیشتر شد و در شهر ما خیلی ویژه برق ها قطع شد و بعضی از صنایع، خوابید. اما کار ما هنوز هم ادامه داشت. هم توکل داشتیم؛ هم برنامه ریزی و البته در متراژی پایین هم از تجهیزاتی که آن روز پیشنهاد داد، استفاده کردیم. 

هرچند که تاحالا به رویم نیاورده که دیدی پیش بینی ام درست بود، اما گاهی اوقات اشکی که در نطفه خفه اش کرد و بغضی که  در همان تک جمله ای که گفت، در صدایش خوابیده بود، در خاطرم زنده می شود، و در دلم می گویم:  «گاهی اگر تندی نکنی و به حرفش گوش کنی، نه تنها اتفاقی نمی افته، بلکه هروقت یاد لبخند و برق شادی توی چشماش می افتی، حال دل خودتم بهتره.» 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی