نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی
طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استاد» ثبت شده است


 رعدی زدی؛ 

            بغضم ترک خورد؛ 
                                اشکم فروریخت.

اشکی که شد جاری به روی گونه هایم  
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۰۴ ، ۰۰:۰۵
آسیه سلطانی
حالش بد بود؛ چشم هایش را بست تا بخوابد؛ روی بالشی که پناه  
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۴ ، ۰۲:۵۰
آسیه سلطانی

منتظر است؛ 
منتظر که دست های بهاری ات،
با نوازشی آرام، 
برگ های خزان زده ی جانش 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۰۴ ، ۲۲:۵۵
آسیه سلطانی

مسافرم؛

مسافر جاده ی تنهایی؛

غنچه ای درحال شکفتن را در آغوش گرفته ام؛

گلبرگ های حساسش را نوازش می کنم،

و باران اشک هایم را در مسیر شکفتنش،

می چکانم...

از کنار رودی گذر می کنم

و به یاد می آورم 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۰۴ ، ۲۲:۴۰
آسیه سلطانی

بسم الله النور 

«آیا می شود امری را خواست، و ابزار و ملزوماتش را نخواست؟»  

در حال بحث درمورد داستان «ماده گرگ» بودیم که لابه لای تمام حرفها، استاد، این جملات را بیان کرد. عده ای مثل عکس العمل های  همیشگی شان در فضای مجازی، اصلا به روی خود نیاوردند، عده ای، توضیح خواستند و عده ای هم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۰۳ ، ۱۰:۲۴
آسیه سلطانی