بســــــم الله الذی هـــو مدبر الامــــــور
دومین داستان کوتاهش را هم نوشت و کناری گذاشت.
به امید ویرایشی
بســـــم الله الشـــــــاهد
طفل،تشنه بود.
تلذی می کرد؛همچون ماهیِ از آب دورافتاده.
صدای یاری خواستنِ بابا را که شنید،
با گریه های مدام، پدر
__________ بدون تصویر __________
« تهوع»
از کنار میزهای سلف سرویس رستورانِ معروف شهر، با حال بد رد شدند: