آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید آوینی» ثبت شده است

 


جهت دیدن باکیفیت اصلی، کلمه « دریافت» را لمس کنید 

 

بســـــــم الله النـــــور

کاش بودی و روایت می کردی جنگ امروزم را؛  که نیازمندِ نگاه های ویژه ی توست؛ آسید مرتضی! 

نگاهی که بکاود تمام درونیّاتم را و بشکند بتِ خواسته های

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۰۳ ، ۱۸:۳۰
آسیه سلطانی

بســـم رب الشـــــهداء و الصدیقــــــــین 

بسم الله النور

یادم نمی رود شب های جمعه  اواخر دهه  شصت و اوایل دهه  هفتاد  را؛ آن زمان سنم حدود ۸ و ۹ و نهایتا ۱٠ سال بود. یادم نیست کدام شبکه تلویزیون و چه ساعتی از شب جمعه بود که صدای حاج صادق آهنگران، در حال خواندنِ مثنوی شهادت، نگاه مان را جذب تلویزیون می کرد:

 «سبکباران خرامیدند و رفتند؛  مرا بیچاره 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۰۲ ، ۰۸:۴۶
آسیه سلطانی

نکته:  شعری که پس از پنج مرتبه اصلاح، تقدیم نگاه تان می شود. 

 

بســــــــــم الله النـــــــــور 
پر زدی تا بوستانِ آسمان ها را ببینی 
خواستی از دامن رنگین کمان، گل را بچینی

پر گشودی تک تکِ گلبرگ ها را ناز کردی 
با قناری ها چه خوش آواز را آغاز کردی

شور بخشیدی صبا را 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۰۲ ، ۲۱:۴۶
آسیه سلطانی