نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی
طبقه بندی موضوعی

وقتی تو کوهنوردی اون اتفاق برام افتاد، دکتر گفت:«نباید از پاهات زیاد کار بکشی.» همین باعث شد که موقع بستنِ ساک سفر، لیلا جون بگه : « مصطفی جان! نرو مادر؛ نگرانتم؛ پیاده اذیت میشی؛ بذار چند هفته دیگه با ماشین میریم.»

ولی عاطفه که همیشه جور دیگه ای به دنیا و اتفاقاش نگاه می کنه، بهم گفت: « درسته که ده ساله داریم این راه رو می ریم، اما با این شرایط، من نه میگم بیا؛ نه میگم نیا. چون میدونم دلت چقد عاشقه و هیچ منطقی رو قبول نمی کنه.» 

از شاهرود تا نیشابور رو عاطفه، یه کله روند؛ ماشین رو همونجا گذاشتیم خونه آقاجون و روغن شترمرغ مخصوص رو هم عاطفه گذاشت تو وسایل . 

هر یکی دو کیلومتری که راه میریم، میگه: «یه جا وایسیم که پاهاتو با روغن، ماساژ بدم.» 

الآنم زیرانداز پهن کرده و منتظره که برم و ماساژو شروع کنه. 

امام رضا جان! 

من مدیون عاطفه م. دستای پر از مهر و عاطفه ش رو به ضریح امام حسین برسون. 


**********************************************************************

پی نوشت ها:  

1️⃣ معرفی مجموعه داستانک های «چند قدم مهربانی»:  

در هر قسمت، دل-گویه های فرضیِ یکی از افراد حاضر در تصویر است، که زائرین پیاده امام رئوف هستند. هرچند که فعلا در وبلاگ، تصاویر آپلود نمی شوند. 


2️⃣ درمورد مجموعه «چند قدم مهــــربانی» بیشتر بدانیم: 

رگ هایی که عشق محمد و آل او (ع) در آنها جریان دارد، به هنگام، خونشان به جوش می آید و روح شان، افسار تن را به دست می گیرد. 

این است که محبین امام حسین (ع) جذب مشایه می شوند و آنان که بار سنگینِ جاماندن بر دوش دارند، راهی مشهد الرضا (ع) ...

چند شبی است که  با جمعی از دوستان، به دعوت اساتید بزرگوار در نشست های هفتگی «عصر داستان» مشغول نوشتن شده ایم؛

کاری است مناسبتی؛ به بهانه ی شهادت امام رئوف در آخر ماه صفر. 

هرشب عکسی از زائرین پیاده ی امام رضا علیه السلام که در سال های پیش گرفته شده، برایمان به اشتراک می گذارند و از ما منولوگی از زبان یکی از حاضرین در عکس می خواهند. 

قطعا آنچه ما می نویسیم، ظاهرا فقط داستان است و واقعیت ندارد؛ لیکن کدام داستان است که ریشه در واقعیت نداشته باشد؟!  

آن هم در تجربه هایی که هریک از ما در طول زندگیمان، از محبت اولیای الهی دریافت کرده و می کنیم. 

قرار است از بین این داستان های کوتاه، ۸ داستان برگزیده، تبدیل به پادکست شده، از،  رادیو زائر پخش شود. 

نمی دانم نوشته های من چنین افتخاری را خواهند داشت یا نه. 

اما چون لطف هرنوشته، به خوانده شدن است، برای شما  همینجا، برخی را به اشتراک خواهم گذاشت ان شاءالله.

✍🏻 #آسیه_سلطانی 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی