بسم الله النور
ذره ای هم شده
استراحت کن
من به جایت می نویسم واژه ها را
چه بسا اندکی از
بسم الله النور
ذره ای هم شده
استراحت کن
من به جایت می نویسم واژه ها را
چه بسا اندکی از
بسم الله النور
نویسنده جان!
شاعر گرانمایه!
تا کی می خواهی از پشت پنجره، به بارانی که می بارد، نگاه کنی؛ چیزی بنویسی و شعری بسرایی؟! کی می خواهی، خود را از قید
بسمک یا من لایخفی علیه شئ
خوش نوشتی واژه ها را یک به یک
خواندم و احساس کردم درد را
قطره قطره جای تو باریده ام
دست بر اوراق کاهی کتاب و
بسمــــــک یا من لیس احد مثله
تا می توانی تو
سنگی بزن
بر این دلِ هردم شکسته
زخمی بزن
بر پاره های این جگر
بر چشم
بــــــــــــسمک یا تــــــــــوّاب
بخشیدن از مردانگیّ تو نمی کاهد
بخشیده ای ناپختگی های مرا آیا ؟!
در انتظار پاسخی هستم
یک پاسخ باربط
یا پاسخی پیچیده در
بســـــــــــــم الله النــــــــــــــور
... می آید آن فردا
می آید آن فردای ما؛ آری...
با بودنت پُر می شود ناگاه
خالی ترین قسمت
از جمله های
بســـــــم الله الخــــــــالق
برگ های سبزِ این خیابان دراز
زرد شده
ریخته ست!
گوئیا پاییز است!
و من از اول مهر
با اناری در دست
منتظر