آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بی واژه» ثبت شده است

بســـــــــم الله الکافـــــــی 

چشم من لبریز شد از ازدحام واژه ها
ازدحام واژه ها در قالب ناگفته ها

هرزمانی خواستم تا واژه ای را سر دهم
حبس کردم واژه ام را

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۰۲ ، ۰۰:۲۲
آسیه سلطانی