زاویه ی دید ( خطاب به روح خدا) شعر سپید آسیه سلطانی
شنبه, ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، ۰۱:۱۵ ب.ظ
🌹سروده ای با ویرایش مجدد🌹
امتداد نگاهت را می گیرم و پیش می روم
چیزی نمی بینم، جز نور...
کاش نگاهم، به نگاهت گره می خورد،
در آن، حل می شد،
و مرا به تماشای دیدگاهت می برد.
افسوس که در اوجِ بزرگی ات، کوچک بودم!
کاش دستِ نو-چشم هایم را می گرفتی و
تاتی تاتی کنان، پیمودن مسیر را می آموختی ام...
از فقدانت غمگین
و از لایق-جانشینت مسرورم...
آری... این یگانه ی خیل آموختگانت،
دست دنیا را گرفته،
به تماشای زیبایی های دیدگاهت برده است.
و امروزه چه بسیارند مردمانی که
از نقطه به نقطه ی دنیا،
راه پیامبرگونه ات را
پیرو شده اند...