نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی
طبقه بندی موضوعی

🌹سروده ای با ویرایش مجدد🌹

امتداد نگاهت را می گیرم و پیش می روم

چیزی نمی بینم، جز نور... 

کاش نگاهم، به نگاهت  گره می خورد، 

در آن، حل می شد، 

و مرا به تماشای دیدگاهت می برد. 

افسوس که در اوجِ بزرگی ات، کوچک بودم! 

کاش دستِ  نو-چشم هایم را می گرفتی و 

تاتی تاتی کنان، پیمودن مسیر را می آموختی ام... 

از فقدانت غمگین

و از لایق-جانشینت مسرورم... 

 آری...  این یگانه ی خیل آموختگانت، 

دست دنیا را گرفته، 

به تماشای زیبایی های دیدگاهت برده است. 

و امروزه چه بسیارند مردمانی که 

از نقطه به نقطه ی دنیا،

راه پیامبرگونه ات را 

پیرو شده اند... 


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی