با تو در رؤیا (شعر سپید آسیه سلطانی)
جمعه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، ۰۱:۴۷ ب.ظ
شب؛
آسمان؛
گل؛
ابر؛
درخت؛
ماه؛
صدای جیرجیرک ها؛
باران؛
باران؛
باران؛
امشب، همگی پیوند خورده اند،
که هوایت را بدجور به سرم بزنند...
امشب تا صبح، عطر حضورت را در خواب استشمام می کنم؛
مهربان-نگاهت، موج اشک را در چشمانم، به راه می اندازد؛
آغوش گرمت، سرمای ترس هایم را نابود می کند،
و بادکنکِ بغضم با هق هقی بلند، می ترکد.
صبح که از خواب برخاستی، اگر شانه ات خیس بود، تعجب نکن...