نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی
طبقه بندی موضوعی

با تو در رؤیا (شعر سپید آسیه سلطانی)

جمعه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، ۰۱:۴۷ ب.ظ
شب؛ 
آسمان؛ 
گل؛
ابر؛ 
درخت؛ 
ماه؛ 
صدای جیرجیرک ها؛ 
باران؛ 
باران؛ 
باران؛ 
امشب، همگی پیوند خورده اند، 
که هوایت را بدجور به سرم بزنند... 
تا صبح، عطر حضورت را در خواب استشمام می کنم؛ 
مهربان-نگاهت، موج اشک را در چشمانم، به راه می اندازد؛ 
آغوش گرمت، سرمای ترس هایم را نابود می کند، 
و بادکنکِ بغضم با هق هقی بلند، می ترکد. 
صبح که از خواب برخاستی، اگر شانه ات خیس بود، تعجب نکن... 

نظرات  (۱)

به نظر زیباست و کمی هم جالب . 

شعری که با کلمه ای یگانه (شب)، در سطر اول آغاز می شود، و با جمله به پایان می رسد. 

این تضاد زمانی نمایان تر می شود، که کلمات اول در هر دو سطر توجه مان را جلب می کند. منظورم دو کلمه ی « شب»  و «صبح» در سطر اول و آخز هستند.

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی