آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راز» ثبت شده است

 

بسم الله النور 

مرا خُماری کشت
مرهمی نداری تو؟
نوشته ای؛ 
سخنی؛ 
رازی از پرده، بیرون ریز! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۳ ، ۱۷:۱۰
آسیه سلطانی