آسیه سلطانی

اشک است حاصل و خوشنودِ این حاصلم

آسیه سلطانی

اشک است حاصل و خوشنودِ این حاصلم

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

هنوز امیدوار (آسیه سلطانی)

چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ۰۷:۲۰ ق.ظ

بســـــــــم الله الودود 

زیبا می نویسی؛ 
شیرین، 
تازه
و معطر
بهتر از  سیب لبنانی. 

گاهی هم تلخ؛ تلخ تر از  قهوه ی عربی. 
چقدر خوب بود  اگر 
نوشته هایت، عطر چایِ عصرگاهی
در حیاط خانه ای باصفا را می داد. 
خانه ای که درختانِ بید مجنونش یکدیگر را بامهر در آغوش کشیده اند. 
و آبِ زندگانی را می توان مشت مشت، از حوضِ آبی رنگ آن برداشت، بر صورت ریخت، 

و با آن، طعم حیاتی نو را بر لبانِ یکایکِ یاخته های وجودمان چشانید. 
خانه ای که نغمه های بلبل و مرغ عشق، با هم درآمیخته

و صدای خنده کودکان، حسِ تازگی را در ما جاری می کند. 

باری... گاه می شود مهر را تجسم کرد، 
به واژه مبدّل نمود، 
عطرش را در رگ های زندگی جاری کرد 
و به جانِ بی رمقِ امید، نوشانید.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی