چون عمل نیست...( آسیه سلطانی)
بسم رب الشهداء و الصدیقین
این روزها می نویسم اما نمی توانم منتشر کنم.
به جایی رسیده ام که اگرچه حرف زیادی برای گفتن دارم، اما نشرش، بی، فایده است. چراکه آنچه در این دوران فراوان است، سخن و نوشته است و آنچه کمتر وجود دارد، گوشِ شنوا و دلی است که باید به دریا زده شود. به دریای عمل؛ دریای جنون و دریای عبودیت.
و این سبب میشود که قلم غلاف گردد و دل، خون. زیرا قلم باید بنگارد و اگر بایستد، دق می کند. ولیکن...
و امروز در جوار بدن های پاک سه شهید (شهیده مریم قوچانی که شهید حمله تروریستی کرمان بود و دو شهید عزیز دیگر) بغضی که گره روی گره خورده بود، باز شد. نمی دانم کدامیک از خوبی هایی که امروز از خدا خواستم، مستجاب می شود، ولی شاکرم که آرامم. هرچند غم های سنگینی روی دل دارم، اما انگار امروز خدا گفت آرام باش. هیــــــس! صبر کن که من، خدای مهربانی هستم. می دانم چگونه کاری کنم که همه انگشت حیرت، به دهان گیرند. آنگونه که وقتی عیسی بن مریمِ تازه متولد شده، در آغوش مادر سخن گفت و همه را حیرانِ قدرتِ بی انتهای خدای خویش نمود.
به فدای تو ای والامرتبه که دانا و توانای مطلقی.
و خوشا به حال آنکه به تو دل بندد نه به بندگانت.
و از تو پروا کند؛ نه از آفریدگانِ ضعیفی که هیچ از آنها برنیاید.