نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی
طبقه بندی موضوعی

متلاشی (شعر نیمایی آسیه سلطانی)

دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۰۳ ب.ظ
ابری شدم، 
رعدی زدی 
بغضم ترک خورد
عمرم خراشید. 
خون-گریه هایم 
بر روی گونه، 
چنگی  کشید و 
این زخم کهنه، 
از اشک، رنجید. 
وقتی جدا شد، 
«آه» از دل من 
گویی که جانم، از تن جدا شد؛ 
سر را که چرخاندم ببینم زیر پا را 
دیدم تنم روی زمین است؛ 
فواره ای از خون من 
تا آسمان قدی کشیده 
دست تو را با خون من آلوده کرده... 
ماتم  چرا من؟! مانده ام حیران! 
یا للعجب! من خواب می بینم 
یا اینکه بیدارم؟! 
با من چه کردی، آسمان_خانه؟! 
ای برق چشمت، رعد؛ 
ای مادرِ باران... 



نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی