بسمــــــک یا من لیس احد مثله
تا می توانی تو
سنگی بزن
بر این دلِ هردم شکسته
زخمی بزن
بر پاره های این جگر
بر چشم هایی که
تا مدتی نه چندان دور
خواهد شود بسته...
تا ابد بسته...
*****
آری بیا و این مچاله کاغذِ دل را
به دستت گیر؛
آنگاه
آرام و آهسته،
وا کن گره ها را.
آری بیا و
تا توان داری، گره بگشا و
با قطره های خونِِ زخم واژگان خود،
تو غوغا کن...
بسم الله الرحمن الرحیم
شعری که تازه سروده بودم و باسرعت اصلاحش کردم
فرصت ندادی گویمت احساس پاکم را
یا که به روی بوم نقاشی بپاشم رنج هایم را
پشت سر هم واژه هایت را که باریدی،
آیا نترسیدی تگرگِ واژه ها