بسمــــــک یا من لیس احد مثله
تا می توانی تو
سنگی بزن
بر این دلِ هردم شکسته
زخمی بزن
بر پاره های این جگر
بر چشم
بسمــــــک یا من لیس احد مثله
تا می توانی تو
سنگی بزن
بر این دلِ هردم شکسته
زخمی بزن
بر پاره های این جگر
بر چشم
بسم الله الرحمن الرحیم
شعری که تازه سروده بودم و باسرعت اصلاحش کردم
فرصت ندادی گویمت احساس پاکم را
یا که به روی بوم نقاشی بپاشم رنج هایم را
پشت سر هم واژه هایت را که باریدی،
آیا نترسیدی تگرگِ واژه ها
أعــــوذ بالله من قــــــلبک
اشک است که آرام
می ریزد از این پنجره ی چشمِ امیدم
حاشا نشوی دور
باران هم اگر
بســــــــم الله الذی هــــو علیــــــم بذات الصــــدور
باز کردم پیامت را...
دل فروریخت
چشم جایی را ندید
ناگهان با سر