آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سرمای زمستان» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم 

شعری که تازه سروده بودم و باسرعت اصلاحش کردم 

فرصت ندادی گویمت احساس پاکم را 

یا که به روی بوم نقاشی بپاشم رنج هایم را 

پشت سر هم واژه هایت را که باریدی،  

آیا نترسیدی تگرگِ واژه ها

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۰۳ ، ۲۰:۳۰
آسیه سلطانی