بسم الله النور
ذره ای هم شده
استراحت کن
من به جایت می نویسم واژه ها را
چه بسا اندکی از
بسم الله النور
نویسنده جان!
شاعر گرانمایه!
تا کی می خواهی از پشت پنجره، به بارانی که می بارد، نگاه کنی؛ چیزی بنویسی و شعری بسرایی؟! کی می خواهی، خود را از قید
بسمک یا من لایخفی علیه شئ
خوش نوشتی واژه ها را یک به یک
خواندم و احساس کردم درد را
قطره قطره جای تو باریده ام
دست بر اوراق کاهی کتاب و
بســـــم الله الشـــــــاهد
طفل،تشنه بود.
تلذی می کرد؛همچون ماهیِ از آب دورافتاده.
صدای یاری خواستنِ بابا را که شنید،
با گریه های مدام، پدر
یا رب! ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء
دانه دانه اشکِ تنهایی می ریزم
تک تکِ دانه ها را روی هم می چینم
می خواهم خانه ای بلورین