آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشورا» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

دفتر بزرگ روزگار، ورق می خورد
به امروز می رسد؛ 
کودکانِ غزه 
کشته می شوند؛
بی گناه. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۰۳ ، ۱۴:۳۶
آسیه سلطانی

بســـــم الله الرحمـــــن الرحیـــــم

طلا را از جان شان، بیشتر دوست داشتند. 

و اینگونه او را به سکه های طلا فروختند.

حتی از گوشواره طلای کودکان 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۲ ، ۰۲:۲۳
آسیه سلطانی

الســـــــلام علی الرضیـــــــع الصغیــــــــــــر

وقت است که با هم به خدا رو بزنیم
در اوج عطش، به رود پهلو بزنیم 
ما تشنه ی کوثر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۲ ، ۲۲:۳۲
آسیه سلطانی