آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

بــــــسم الله القاصــــم الجــــــبارین

آهسته؛ آرام!
کودکی روی دست های مادرش خفته است... 
و پلک های نو گشوده اش را
تا همیشه بسته است. 
 
آهسته؛ آرام! 
اینجا مادری ترکشی خورده و 
با کودکِ شیرخواره اش  تا ابد خوابیده است. 
 
آهسته؛ آرام!
اینجا یک پدر، 
با دیدنِ کودک و همسرش در کفن،
از درد و غم
به خود پیچیده است...
 
آهسته؛ آرام؛ هیس! 
و باز هم هیس و هیس و هیس! 
گوش خود را تیز و تیزتر کنید
تیزِ  تیزِ تیز! 
که شاید بشنوید صدای شکستن فلسطین را 
به زیر چکمه های سیاه صهیونیسم؛ 
صدای آرمیدنِ مادران به خاک؛ 
صدای کشتن کودکانِ خفته در رختخواب؛ 
صدای ضجه های خاموش مردانِ صبور؛
این صداها در طول زمان
به رگ های غیور فلسطینیان، 
جمع شد؛
ورم نمود؛ 
به عصر جمعه ای رسید و 
دیگرش، تابی نماند؛ 
خون تازه ای به آن رسید و
نوبتِ تپیدنش رسید... 

آری... به صبح شنبه ای آتشین
این بغض های خوابیده در گلو
طوفان تازه ای بپانمود. 
طوفان به پا نمود تا که بنیان ظلم را برکَنَد
هرچند برای این هدف
باید از جان گذشت
باید از جان فرزند و مادر و برادر و پدر گذشت
باید از جان گذشت
باید از سر، گذشت
باید از خونِ پیکر گذشت
باید از رود خون گذشت
و خون تازه ای به رگ های انتفاضه ریخت
باید از ترس ها گریخت...

نظرات  (۱)

چقدر سخته دیدنِ تصاویر بچه ها و مردان و زنان فلسطینی در این حالت. من که دارم می میرم از غصه 😢😭

پاسخ:
من که توان دیدنش رو ندارم.  اما نمیشه چشمهامون رو هم ببندیم. این چشم ها باید ببارد و فرج را از، خداوند، طلب کند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی