آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوباره تپش» ثبت شده است

بســــــمک یا محیی و یا ممیت 

خوش آمدی!
با دست هایی تشنه 
و نگاهی خسته! 

برای دست هایت، پاسخی جز زخم های دلم ندارم

که مرهمی جز نوازشت ندارند. 
و برای نگاهت
فقط اشک، آورده ام. 
بنشین روبه رویم و 
قطره قطره اش را

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۰۲ ، ۰۲:۲۹
آسیه سلطانی

بــــــسم الله القاصــــم الجــــــبارین

آهسته؛ آرام!
کودکی روی دست های مادرش خفته است... 
و پلک های نو گشوده اش را
تا همیشه بسته است. 
 
آهسته؛ آرام! 
اینجا مادری ترکشی خورده و 
با کودکِ شیرخواره اش 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۰۲ ، ۱۰:۰۲
آسیه سلطانی