آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

ان العزت لله جمیعا ( نیمایی واره آسیه سلطانی)

سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۴۰۲، ۱۱:۰۶ ق.ظ

بسمـــک یا من له العزت و الجبروت 

هرچند که یوسف به دلِ مصر، عزیز است
لیکن تو به مصرِ دل یوسف، چه عزیزی! 

هرچند زلیخا، رسوای همه مردم مصر است 
چون روح خود از چاهِ هوس ها برهاند 
نزد تو عزیز است 

باری... 
اینان همه از لذت شهوت چو برستند 
بر پله عزت همگی، پای نهادند 
اینان همگی، پاک نهادند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی