آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعرنیمایی» ثبت شده است

بسمـــک یا من له العزت و الجبروت 

هرچند که یوسف به دلِ مصر، عزیز است
لیکن تو به مصرِ دل یوسف، چه عزیزی! 

هرچند زلیخا، رسوای همه مردم مصر است 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۰۲ ، ۱۱:۰۶
آسیه سلطانی

بســــــــم الله النـــــــــور 

هرچند که پاییز،

بر روی دلم پای نهاده؛ 


هرچند زمستان،

 گلهای بهاری مرا خوب تکانده؛ 


هرچند که از دور،
صوت جرسِ مرگ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۰۲ ، ۲۳:۱۰
آسیه سلطانی

بســــــــم الله الذی هــــو علیــــــم بذات الصــــدور

باز کردم پیامت را... 
دل فروریخت
چشم جایی را  ندید 
ناگهان با سر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۰۲ ، ۰۸:۱۹
آسیه سلطانی

بــــــــــسم الله النــــــــــور

چه خوش خواندی مرا در اوج تنهایی 
پریشان بودم و خسته 
و چشمانم ز درد و غم، همه بسته
در آن هنگامِ تنهایی 
در آن اوج بلا 
دریای‌ غم 
آگه شدم از غنچه ای کاو در

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۳۳
آسیه سلطانی