آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

رد نفس (شعرنیمایی آسیه سلطانی)

پنجشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۹:۵۵ ب.ظ

بســــــــم ربنا 

و صدای نمکین ات جانا 

پاشید به گوش دل و از جاکندش.

چون زخمِ دل از صوتِ پُرآرامِ تو سوزید 

در حوض خدا، آبتنی کرد

آرام گرفت و چو برآمد، 

بر صفحه آیینه ی پاکت، نَفَسی تازه نمود و

ردّ نفسش ماند به آیینه ی قلبت... 

بِنْویس به نقشِ نفسِ مانده به آیینه ی قلبت 

به انگشت اشاره 

 یک حرف و نشانی که نشان داشته باشد 

از شعر نویی 

در بغل رود 

از عمق نگاهت 

که پر از حرف نگفته ست. 

بنْویس که هنگامه ی تنگیِّ دل ما، سپری شد 

بنْویس که غم ها سپری شد 

بنْویس که اوقات 

آنگونه که عشاق در خواب نبینند 

اکنون سپری شد! 

نظرات  (۱)

از دل برآمده بود اون نفس که رد انداخت روی آینه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی