آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

بسم رب الشهدا و الصدیقین 

می نویسد خدای مهربان 

روی کوه ها،

 به عمق دره ها، 

بر بلندای مه آلود ابرها،

روی دیوارهای زخمیِ کوچه های تنگِ شهر و روستا 

قصه ی عبور سبز مردی صبور را 

می نویسد به روی تکه های بالگرد سوخته 

داستان تلخ یک عبور را

عبور مردی غیور را

عبور از آتش و پریدن به سوی نور را 

نظرات  (۱)

تسلیت میگم

پاسخ:
به همچنین 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی