آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

علی جان تولدت مبارک (آسیه سلطانی)

چهارشنبه, ۹ آبان ۱۴۰۳، ۰۶:۰۵ ب.ظ

بسم رب الشهداء و الصدیقین 

چنانچه می بایست نمی شناختمت. 

خودت را با دست دوستت  به من هدیه دادی. 

و امروز، هدیه ی زادروزت را فرستادیم؛ 

امیدوارم خوشحال شوی. 

شیرینیِ کیک تولدت را به کام جان مان بنشان علی آقا! 

منتظـــــریم... 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی