بیدارم؛ بیدار باش (آسیه سلطانی)
بســـــــــــــم الله النــــــــــــــور
... می آید آن فردا
می آید آن فردای ما؛ آری...
با بودنت پُر می شود ناگاه
خالی ترین قسمت
از جمله های عمرِ کوتاهم.
پُر می شود روحم
از واژه های تلخ و شیرینت
از شعرهای گاه و بی گاهت
پُر می شود روحم
از مخملین صوتِ غم انگیرت
◽️◽️◽️
دیشب نخوابیدم.
در زیر پلک خود،
دیدم دمی چشم و نگاهت را
لبخندهای بی صدایت را.
دیشب نخوابیدم.
دلتنگ دیدارت شدم آنی.
می بینمت انگار
در گوشه ای از صحن گوهرشاد؛
یا رو به روی گنبد زرین
دلتنگِ شعر تازه ای هستم.
بنْویس شعری نو
بر کاغذ بال کبوترها
آرام و با احساس
هر واژه را از عمقِ نای خسته ات، بر آب جاری کن
با اشک های ساری ات، رودی
با مقصدِ مشهد،
اکنون تو جاری کن...
◽◽◽
امشب نمی خوابم
مهمانِ تو هستم.
تو در کنار حوض گوهرشاد
گسترده ای یک سفره ی رنگین
از دردِ دل هایت.
بر کام من هر جرعه می ریزی
یک مُسکر تازه
از جامِ غم هایت.
***
دیگر نمی خوابم
خوابی به چشمانم نمی آید.
آری؛ ندارم طاقتِ دوری
امشب چو شب های دگر بیدار می مانم
امشب نمی خوابم
تا صبح بیدارم
می آید آن فردا
بیدار می مانم...
سرایش:
۱۸ و ۱۹ شهریور ۱۴٠۲ /مشهد
اصلاح و بازسرایی:
۱۸ و ۱۹ شهریور ۱۴٠۳ /تهران