زیارت نیابتی (شعر نیمایی آسیه سلطانی)
بســـــــم الله الرحمـــــــن الرحیــــــــم
این شعر را قبلا سروده بودم، اما امروز با تغییرات و اضافاتی، از نو ارسال کردم.
در فراق گنبد طلا
آهی رها شد از قلبِ خسته ی تو و
به ابرها نشست ...
باد، ابرها را روانه کرد
به مشهد الرضا رساند
آسمان بغض کرد و
با صدای تو گریست ...
آن صدا، به قلبِ من نشست
دل ناله کرد و فاش کرد از غمت،
هرچه داشت ...
و اما ...
سهم من، از آهِ تو در حرم...
تمام لحظه های بودنم در حرم
بغضِ واشده به زیر گنبد طلا
اشک های روان به روی گونه ها
راه رفتنم کنار پرگشودنِ کبوتران
دستهای پُر زِ آب حوض سنگی حرم
کِز کردنم به گوشه ی رواق وخواندنِ دعا
هرچه هست
نذر دل مهربان توست، جان من
بیا و این دلِ شکسته ی مرا مرهمی گذار
بیا و پا به پای من، به صحن ها قدم گذار
بیا که دیگر تاب دوری ات ندارم و
هر سحر برای دیدنت، دعا کنم.
والحمدلله رب العالمین و توکلت علی الله