آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب در خرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

بسم الله النور 

قرار ما، همین روزها، حرم... 

صبح زود یا سحر؛

ظهر، شب و یا  پاسی از نیمه شب... 

قرار ما، گاهِ نشستنِ شبنمِ معرفت

روی دل های مرده از بی کسی... 

 

قرار ما، کنار رود روان از چشم های مردمان. 

زیر سایه بانی خنک،

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۰۳ ، ۰۵:۳۰
آسیه سلطانی

یا رب! ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء

دانه دانه اشکِ تنهایی می ریزم

تک تکِ دانه ها را روی هم می چینم

می خواهم خانه ای بلورین

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۰۳ ، ۰۵:۳۱
آسیه سلطانی

بسم الله الرحمن الرحیم 

خواب دیدم دختری را هر دو بالش سوخته 
روی یک اسب پرنده، بال و یالش سوخته 

گِرد آنها، خیمه ها آتش گرفته، یک به یک
دیدم آنجا دختری دیگر که شالش سوخته

تازه دامادی  که قبلا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۰۳ ، ۰۷:۳۳
آسیه سلطانی

بسم الله النور 

«آیا می شود امری را خواست، و ابزار و ملزوماتش را نخواست؟»  

در حال بحث درمورد داستان «ماده گرگ» بودیم که لابه لای تمام حرفها، استاد، این جملات را بیان کرد. عده ای مثل عکس العمل های  همیشگی شان در فضای مجازی، اصلا به روی خود نیاوردند، عده ای، توضیح خواستند و عده ای هم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۰۳ ، ۱۰:۲۴
آسیه سلطانی