بسم الله النور
کنار ریل قطار نشسته ام
با چمدانی بسته.
نمی خواهم مسافر قطار شوم.
آمده ام تا رفت و آمد آدم ها را ببینم
درس گیرم
و شاید
بسم الله النور
کنار ریل قطار نشسته ام
با چمدانی بسته.
نمی خواهم مسافر قطار شوم.
آمده ام تا رفت و آمد آدم ها را ببینم
درس گیرم
و شاید
بسم الله الرحمن الرحیم
بر دشتِ سجاده نشسته ام
دست ها را مقابل صورت گرفته ام
تا نامت را در گوش خدا زمزمه کنم
ابرِ چشمانم بر دشت می بارد
دانه ی توکل را آبیاری می کند
و جوانه ی امید، از دامن دشت می روید
و من
مبهوتِ این آفرینش
سر بر خاکِ شُکر می سایم
اشکِ جاری، با تربتِ فرزندِ بوتراب