آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درد» ثبت شده است

بســـــــم الله الرحمن الرحیم 

انّا لله و انّا الیـــه راجعــــــون 

برخی انسانها چنان قوی و صبورند و چنان درصد بالایی از درک را  دارند که هنگامِ مصیبت شان، در  مواجهه با آنها، نمی دانی از چه واژگانی اسنفاده کنی. این است که ترجیح می دهی، در مقابل شان زانو بزنی، در آغوش 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۰۲ ، ۰۰:۴۶
آسیه سلطانی