آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «منتظر حضور» ثبت شده است

بسم الله النور 

قرار ما، همین روزها، حرم... 

صبح زود یا سحر؛

ظهر، شب و یا  پاسی از نیمه شب... 

قرار ما، گاهِ نشستنِ شبنمِ معرفت

روی دل های مرده از بی کسی... 

 

قرار ما، کنار رود روان از چشم های مردمان. 

زیر سایه بانی خنک،

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۰۳ ، ۰۵:۳۰
آسیه سلطانی