آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

نشانه شناسی (روزنگار آسیه سلطانی)

يكشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۹:۰۰ ق.ظ

احساس، وقتی تا چشمت غلیان کند، دیگر نمی توانی جلوی سررفتنش را بگیری. می بینی که ناخودآگاه اشک ها جاری شده و جز پاک کردنِ گونه هایت، کاری از دستت نمی آید. 

دو سال و اندی است حالم اینگونه است. نه همیشه. ولی غالبا هر بهانه ای، چشمانم را تر می کند. دلتنگی تا سه هفته پیش خیلی آزارم می داد.  اما پنداری توسل ها کارساز شد و  کمی آرام گرفتم. و شبی که گذشت، آرام تر بودم. دومین شب از چله ی «کلیمیه» که برخی از علما، بر مجرب بودنِ آن تاکید میکنند، گذشت و من در دومین زیارت عاشورای این چله، همچون دو سال پیش، دوباره اشک ریختم. هرچند ماهیت این اشکها کمی متفاوت بود. اشک قدردانی از مهربانیِ امام بود. اشکِ پشت گرمی به امام؛  همان چیزی که دو سال و اندی است، گاه با تمام وجودم، حسش کرده ام. سر را سجده گونه خم کرده و زیارت عاشورای دیشب را خواندم. امام با نشانه هایی دلم را گرم کرده بود.  

و چقدر گاهی تلاقیِ حوادث و رویدادها، شیرین می نماید!  دیروز سر کلاسی، از نشانه شناسی در ادبیات صحبت می کردیم. درس پر از نشانه بود. کلاس هم. و دیشب، رمزهایی هرچند ساده، برایم گشوده شد. 

گاه به سادگیِ انسانهای پیچیده که نگاه می کنی، به صمیمیت شان، به دریای عمیق دل شان که در نگاه شان، موج می زند، رموزی را درمی یابی که شاید مدتها برایت، ناگشودنی بوده اند. و اینک، انگشتری در دست های کسی، شبیه همان انگشتری که روزی دوست داشتی در دستش ببینی، حس شادمانی را به تو القا می کند.

و چه لذتی در گشودن رمزهایی ساده وجود دارد که شاید هر انسان عادی، اصلا آنها را نشانه نپندارد، اما برای اهل ادب و اهل دل، رموزی هستند که می گویند تو هنوز برایم مهمی...

تاکنون تلاش می کردم هر نشانه ای که هست را تأویل به خیال بافی کرده و منکر شوم، ولیکن دریافتم که کارم اشتباه است. اشتباه است  به گفته ی ساده ای که کسی بنا بر شرایطش مجبور بوده، بیان کند، او را قضاوت کنی. کفران نعمت است که نشانه های دیگری که با زبان بدن، زبان احساس، زبان نوشتار و زبان رفتارش، نشان می دهند را نبینی...

ببین و قدردان باش...  شاید روزی توانستی به آنها پاسخ دهی... 

باید  قدر این نشانه ها را دانست و از خداوندی که به چشم و دلت آنها را الهام می کند، سپاسگزاری کرده، به درگاهش سجده شکر، به جای آورد. 

شکر درکِ لذتِ نشانه ها... 

و استغفار بابت کفران نعمت هایی که در کنارت، نفس می کشند و کمتر می بینی شان...

و الحمد لله الذی هدانا لهذا     

نظرات  (۱)

 دو سال و اندی گذشته ای دل شیدایی و رسیده ای که به نشانه های دور ایمان بیاوری

خدایا دلهای این چنین را سوار کشتی های سریعتربکن و به ساحلهای بهشتی آرامش و وصال برسان

دل آشوبه ی شیرینی داشت خواندن این پست

بیشتر از این شیدایی بنویس 

و بیشتر به آن بیاندیش

خوش به حالت اگر فراغت لازم برای اینکار را داشته باشی

پاسخ:
🙏🏻

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی