خانه ای از اشک (شعر سپید آسیه سلطانی)
چهارشنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۳، ۰۵:۳۱ ق.ظ
یا رب! ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء
دانه دانه اشکِ تنهایی می ریزم
تک تکِ دانه ها را روی هم می چینم
می خواهم خانه ای بلورین بسازم
و از درونش تو را به نظاره بنشینم...
با لبخندت، نور را به خانه ام ببخش
و با نوازشت، سرپناهِ خانه ی سرد و بی روحم باش...
کاش مرا هم در زمزمه ای که با گل داری، شریک کنی
و با نسیم سحرگاهی، عطرش را به خانه ام روانه سازی
از شکستن بلور تنهایی ام بیمناک نباش...
به سویم که می آیی یادت باشد:
«رمز عبور را خدا فقط در گوش نسیم خوانده است.»