مسافرم؛
مسافر جاده ی تنهایی؛
غنچه ای درحال شکفتن را در آغوش گرفته ام؛
گلبرگ های حساسش را نوازش می کنم،
و باران اشک هایم را در مسیر شکفتنش،
می چکانم...
از کنار رودی گذر می کنم
و به یاد می آورم
مسافرم؛
مسافر جاده ی تنهایی؛
غنچه ای درحال شکفتن را در آغوش گرفته ام؛
گلبرگ های حساسش را نوازش می کنم،
و باران اشک هایم را در مسیر شکفتنش،
می چکانم...
از کنار رودی گذر می کنم
و به یاد می آورم
یا رب! ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء
دانه دانه اشکِ تنهایی می ریزم
تک تکِ دانه ها را روی هم می چینم
می خواهم خانه ای بلورین