آسیه سلطانی

اشک است حاصل و خوشنودِ این حاصلم

آسیه سلطانی

اشک است حاصل و خوشنودِ این حاصلم

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

در اعماق تاریخ (آسیه سلطانی)

شنبه, ۷ مهر ۱۴۰۳، ۰۷:۵۰ ق.ظ

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین 

چگونه می توان ساکت بود و هیچ نگفت و در سکوت، غصه خورد و گریست و منفعل ماند و ماند و ماند؟!

امروز صبح، با دلی گرفته از آنچه بر این دنیا در یکسال اخیر می گذرد، دلم عجیییییب هوای شعر کرد. به طاقچه ی گوشی ام سر زدم و گزیده اشعار محمدعلی بهمنی را گشودم. بطور تصادفی شعری را باز کردم و این شعر، مقابل دیدگانم ظاهر شد.
آری...  شعر اگر اصیل باشد، در عمقش می توان تکرار تاریخ را هم مشاهده کرد.
در عمق این شعر #محمد_علی_بهمنی می توان کربلا و عاشورا را دید.
می توان هرنوع دفاع از انسانیت انسان را دید.
حتی می توان با این شعر، حال امروز مردم لبنان و تمام مظلومان این ایام را روایت کرد.
باری...
«بروید ای دل تان نیمه، که در شیوه ی ما
مرد با هرچه ستم، هرچه بلا می مـــــاند»
محمدعلی/ بهمنی روحش شاد 🌷

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی