آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

جاری در آسمان خدا (شعرنو آسیه سلطانی)

جمعه, ۱۶ آذر ۱۴۰۳، ۰۲:۱۸ ق.ظ

بــــــــــــسمک یا تــــــــــوّاب

بخشیدن از مردانگیّ تو نمی کاهد 

بخشیده ای ناپختگی های مرا  آیا  ؟! 

در انتظار پاسخی هستم

یک پاسخ باربط

یا پاسخی پیچیده در  ابهام

یا پاسخی پنهان 

در پشت درهای نمادینی 

کاو قفل خورده با نشان هایی

هرچند پیچیده

اما پر از اسرار... 

هرچه جلوتر می روم 

می بینم انواع گره ها را 

لیکن کنار هر گره، دستی است

کاو می گشاید آن گره ها را!

دستی که در انگشت خود، انگشتری دارد پر از معنا

انگشترش دارد نشان از احترام و هم دلی هامان... 

در انتظار پاسخی هستم... 

بخشیده ای ناپختگی های مرا آیا؟!  

در انتظار پاسخی هستم... 

آیا برای پرسش من پاسخ شایسته ای داری؟! 

 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی