بســـــم الله الشـــــــاهد
طفل،تشنه بود.
تلذی می کرد؛همچون ماهیِ از آب دورافتاده.
صدای یاری خواستنِ بابا را که شنید،
با گریه های مدام، پدر
بســـــم الله الشـــــــاهد
طفل،تشنه بود.
تلذی می کرد؛همچون ماهیِ از آب دورافتاده.
صدای یاری خواستنِ بابا را که شنید،
با گریه های مدام، پدر
بسم الله الرحمن الرحیم
شعری که تازه سروده بودم و باسرعت اصلاحش کردم
فرصت ندادی گویمت احساس پاکم را
یا که به روی بوم نقاشی بپاشم رنج هایم را
پشت سر هم واژه هایت را که باریدی،
آیا نترسیدی تگرگِ واژه ها
بسم الله الصبـــــــــور
سکوت را دوست دارم. آرامش را به همراه دارد.
لیکن دوست تر دارم آن لحظه را که صدای تو، سکوت را می شکند و این تنها
بسم رب الشهداء و الصدیقین
چگونه می توان ساکت بود و هیچ نگفت و در سکوت، غصه خورد و گریست و منفعل ماند و ماند و ماند؟!
امروز صبح، با دلی گرفته از آنچه بر این دنیا در یکسال اخیر می گذرد،