آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب در مهر ۱۴۰۳ ثبت شده است

بســـــم الله الشـــــــاهد 

طفل،تشنه بود. 
تلذی می کرد؛همچون ماهیِ از آب دورافتاده.
صدای یاری خواستنِ بابا را که شنید، 
با گریه های مدام، پدر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۰۳ ، ۰۰:۱۷
آسیه سلطانی

بسم الله الرحمن الرحیم 

شعری که تازه سروده بودم و باسرعت اصلاحش کردم 

فرصت ندادی گویمت احساس پاکم را 

یا که به روی بوم نقاشی بپاشم رنج هایم را 

پشت سر هم واژه هایت را که باریدی،  

آیا نترسیدی تگرگِ واژه ها

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۰۳ ، ۲۰:۳۰
آسیه سلطانی

جان خود را به کف آورده به میدان آقا

این شجاعت،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۰۳ ، ۲۱:۲۱
آسیه سلطانی

بسم الله الصبـــــــــور 

سکوت را دوست دارم. آرامش را به همراه دارد. 

لیکن دوست تر دارم آن لحظه را که صدای تو، سکوت را می شکند و این تنها

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۰۳ ، ۱۷:۵۲
آسیه سلطانی

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین 

چگونه می توان ساکت بود و هیچ نگفت و در سکوت، غصه خورد و گریست و منفعل ماند و ماند و ماند؟!

امروز صبح، با دلی گرفته از آنچه بر این دنیا در یکسال اخیر می گذرد،

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۰۳ ، ۰۷:۵۰
آسیه سلطانی