یا رب! ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء
دانه دانه اشکِ تنهایی می ریزم
تک تکِ دانه ها را روی هم می چینم
می خواهم خانه ای بلورین
یا رب! ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء
دانه دانه اشکِ تنهایی می ریزم
تک تکِ دانه ها را روی هم می چینم
می خواهم خانه ای بلورین
بسم الله النور
برداشتی و نشانه گرفتی دلم را.
مانده ام در عجب
مگر تو غرق در گلزارِ اردیبهشت،
بســــــمک یا محیی و یا ممیت
خوش آمدی!
با دست هایی تشنه
و نگاهی خسته!
برای دست هایت، پاسخی جز زخم های دلم ندارم
که مرهمی جز نوازشت ندارند.
و برای نگاهت
فقط اشک، آورده ام.
بنشین روبه رویم و
قطره قطره اش را
بســــم ربــــــنا «الله»
ترس را زیرخاکِ حاصلخیزِ امید، دفن کن.
باآبِ جرأت، آبیاری اش کن.
از نورِ بیانِ حقیقت،
بســـــــــــــــم الله النــــــــــــــــــور
از آهنگ آمیختن واژه هایت
نطفه شعر در وجودم بسته شد.
ابر دل را آبستنِ باران