آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

۱۶ مطلب با موضوع «اشعار :: کلاسیک» ثبت شده است

بســـــــــم الله الکافـــــــی 

چشم من لبریز شد از ازدحام واژه ها
ازدحام واژه ها در قالب ناگفته ها

هرزمانی خواستم تا واژه ای را سر دهم
حبس کردم واژه ام را

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۰۲ ، ۰۰:۲۲
آسیه سلطانی

بســـــــمک یا امان الخائـــــــــــفین 

آغوش تو آرامشِ دل های پریشان

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۰۲ ، ۲۲:۵۶
آسیه سلطانی

نکته:  شعری که پس از پنج مرتبه اصلاح، تقدیم نگاه تان می شود. 

 

بســــــــــم الله النـــــــــور 
پر زدی تا بوستانِ آسمان ها را ببینی 
خواستی از دامن رنگین کمان، گل را بچینی

پر گشودی تک تکِ گلبرگ ها را ناز کردی 
با قناری ها چه خوش آواز را آغاز کردی

شور بخشیدی صبا را 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۰۲ ، ۲۱:۴۶
آسیه سلطانی

بسم رب الحسین (علیه السلام) 

او می کُشد، من قصد خون خواهی ندارم
جز جان سپردن در رهش، راهی ندارم

این جانِ ناقابل،

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۰۲ ، ۲۳:۵۰
آسیه سلطانی

الســـــــلام علی الرضیـــــــع الصغیــــــــــــر

وقت است که با هم به خدا رو بزنیم
در اوج عطش، به رود پهلو بزنیم 
ما تشنه ی کوثر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۲ ، ۲۲:۳۲
آسیه سلطانی

بســــــــم الله الرحـــــــمن الرحــــــــــیم 
شبی در عمق یک رؤیا،  به دستم گوهری دیدم/
برای گوهرِ نابم، چه رؤیاها که من چیدم/
به ذهنم بود تا زان گوهرِ  لبریز از معنا/
زنم طرحی که باشد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۰۲ ، ۰۷:۴۵
آسیه سلطانی