نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی
طبقه بندی موضوعی

۱۸ مطلب با موضوع «نثرها :: مرهم» ثبت شده است

؛ 

هر واژه ی  ناگفته ات، 

دنیایی از   غم_واژه هاست؛ 

خون می کند قلب مرا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۰۴ ، ۰۲:۰۶
آسیه سلطانی

دوم مهر امسال هم. گذشت... 

صبح که بیدار شدیم، صبحانه خورده، نخورده، رفتم سراغ بستن چمدان ها. 

ظهر، نماز که خواندیم، ناهار خورده، نخورده، 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۰۴ ، ۰۰:۴۶
آسیه سلطانی

 رعدی زدی؛ 

            بغضم ترک خورد؛ 
                                اشکم فروریخت.

اشکی که شد جاری به روی گونه هایم  
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۰۴ ، ۰۰:۰۵
آسیه سلطانی

گاهی تمام وجودم، قلب می شود؛ 

برایت می تپد؛

و چشم هایم  نمودار  ضربانش را 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۰۴ ، ۰۰:۳۷
آسیه سلطانی
حالش بد بود؛ چشم هایش را بست تا بخوابد؛ روی بالشی که پناه  
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۴ ، ۰۲:۵۰
آسیه سلطانی

به شکرانه ی اینکه نجات یافتم... خاطره را برایتان ارسال کردم.

جهت دیدن کلیپ با کیفیت بهتر دریافت  را لمس کن. 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۴ ، ۱۷:۰۷
آسیه سلطانی

منتظر است؛ 
منتظر که دست های بهاری ات،
با نوازشی آرام، 
برگ های خزان زده ی جانش 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۰۴ ، ۲۲:۵۵
آسیه سلطانی

هرچه واژه ها گسترده تر می شوند، باز هم نمی توان درد های این چند سال اخیر را با واژه، بر شانه های کاغذ گریست. 

این روزها، وقتی باهم مواجه می شویم، نمی توانیم چیزی بگوییم؛ 

فقط دلمان می خواهد یکدیگر را بغل کنیم، 

روی شانه های عزیزانمان اشک بریزیم و صدای 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۰۴ ، ۱۸:۲۷
آسیه سلطانی
چشم از ساعت بر نمی دارد.
منتظر است وکیلش از در اتاق قاضی بیرون بیاید و 
بگوید:  «همه چیز تموم شد.» 
وکیل آمد و  گفت: 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۴ ، ۰۹:۱۹
آسیه سلطانی
دلم را قفل و کلید، تویی...
سرمای دلواپسی ام را
با هُرمِ نفَسی، گرما بده. 
سکون قلبم را 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۰۴ ، ۲۳:۲۹
آسیه سلطانی