نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی
طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب با موضوع «نثرها :: مرهم» ثبت شده است

دلم را قفل و کلید، تویی...
سرمای دلواپسی ام را
با هُرمِ نفَسی، گرما بده. 
سکون قلبم را 
با تپشِ واژه ای
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۰۴ ، ۲۳:۲۹
آسیه سلطانی
شب؛ 
آسمان؛ 
گل؛
ابر؛ 
درخت؛ 
ماه؛ 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۰۴ ، ۱۳:۴۷
آسیه سلطانی

برای اینکه از من عبور کنی؛  

پایت را

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۰۴ ، ۰۰:۳۹
آسیه سلطانی
ساده آمدی. 
ای کاش رفتنت اینقدر
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۰۴ ، ۲۳:۲۸
آسیه سلطانی

گفتی مزن حرفی تو از دیروز؛
امروز، اما من
با واژه هایت سوختم،
دم بر نیاوردم؛
آتش زدی جانم
سوزاندی و خاکسترم 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۰۴ ، ۲۳:۱۸
آسیه سلطانی

بسم الله النور 

اینجا را از کودکی می شناختم؛

ولی هرچه می گذرد بیشتر می فهمم که

در اینجا، همه چیز، جورِ دیگری است. 

زمین 

آسمان 

آب 

هوا

و حتی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۰۳ ، ۲۲:۲۶
آسیه سلطانی

بسم الله الصبـــــــــور 

سکوت را دوست دارم. آرامش را به همراه دارد. 

لیکن دوست تر دارم آن لحظه را که صدای تو، سکوت را می شکند و این تنها

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۰۳ ، ۱۷:۵۲
آسیه سلطانی

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین 

چگونه می توان ساکت بود و هیچ نگفت و در سکوت، غصه خورد و گریست و منفعل ماند و ماند و ماند؟!

امروز صبح، با دلی گرفته از آنچه بر این دنیا در یکسال اخیر می گذرد،

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۰۳ ، ۰۷:۵۰
آسیه سلطانی

یا حرز من لا حرز له 

وارد خانه که شد، او را بغل کرد. لب را بر گونه های «سلما» سایید و او را بوسه باران کرد. از دلتنگی گفت. از اینکه چقدر زندگی در دوریِ او، برایش سخت است. از روزگار نالید. از اینکه زمانه، زن و فرزندش را از او

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۰۳ ، ۱۱:۴۹
آسیه سلطانی

استقامت ارزشمند است. اینکه پای آنچه که شروعش کرده ای، بایستی. 

هرچقدر اذیت شوی، بایستی...

اینکه نگاه های تمسخرآمیز را

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۳:۵۹
آسیه سلطانی