بســـــم الله الرحمـــــن الرحیـــــم
او را به چند سکه ی طلا فروختند.
حتی از گوشواره طلای کودکان
بســـــم الله الرحمـــــن الرحیـــــم
او را به چند سکه ی طلا فروختند.
حتی از گوشواره طلای کودکان
بســــــــم الله الرحـــــــمن الرحــــــــــیم
شبی در عمق یک رؤیا، به دستم گوهری دیدم/
برای گوهرِ نابم، چه رؤیاها که من چیدم/
به ذهنم بود تا زان گوهرِ لبریز از معنا/
زنم طرحی که باشد
بسم الله الرحمــــن الرحیـــم
زمانی که امام خمینی (ره)، رهبر ایران بودند را بخاطر نمی آورم؛ چون هنگام رحلت امام، من حتی هفت سال تمام هم نداشتم.
آن دوران، ما ایران نبودیم. و بخاطر شغل پدرم، در کشور دیگری زندگی می کردیم.
تنها خاطراتم، خلاصه می شود به چند صحنه ی دیداری و احساسی که
بســـــــــم الله الـنـــــــــــــور
با نام مقدست آغاز میکنم که اگر هستم، فقط از قدرت و اراده ی ذات پاک توست.
سپاس می گویمت پروردگارا برای هرآنچه در وجودم نهاده ای و هرآنچه که در دیگر مخلوقاتت از انسان گرفته تا جمادات، قرار داده ای تا بواسطه آنها