نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی
طبقه بندی موضوعی

بســـــــم الله النــــــــور 

لذت شعر، به استعاره های چندپهلوی آن است. استعاره هایی که از درونِ رمز آلودِ  شاعر، حکایت دارد. درونی پر از رازهای غیرقابل بیان. رازهایی که اگر  شاعر را توانِ پرده برداشتن از آنها بود، به استعاره پناه نمی برد و تنها

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۰۲ ، ۲۲:۴۰
آسیه سلطانی

بــــــسم الله القاصــــم الجــــــبارین

آهسته؛ آرام!
کودکی روی دست های مادرش خفته است... 
و پلک های نو گشوده اش را
تا همیشه بسته است. 
 
آهسته؛ آرام! 
اینجا مادری ترکشی خورده و 
با کودکِ شیرخواره اش 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۰۲ ، ۱۰:۰۲
آسیه سلطانی

بـــــــــسم الله النـــــــور 

«آن مسجد، اینجاست» 

بســــم الله النـــــــور 
صبح زود، بعد از نماز که هوا کم کم به روشنی مایل می شود، به اتاق بچه ها سرمی زنم. هردو خوابند. خیالم از امنیت خانه راحت است. می توانم بگذارم شان و بروم. از روی تجربه ای که در این مدت کوتاهِ سکونت در مشهد داشته ام، به این نتیجه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۰۲ ، ۰۱:۱۳
آسیه سلطانی

بســـــــــم الله الودود 

زیبا می نویسی؛ 
شیرین، 
تازه
و معطر
بهتر از  سیب لبنانی. 

گاهی هم تلخ؛ تلخ تر از  قهوه ی عربی. 
چقدر خوب بود 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۰۲ ، ۰۷:۲۰
آسیه سلطانی

بســــــمک یا جمیـــــــل

پاییز به تقویمِ طبیعت 
آن، فصل خزان است. 
لیکن به ثِجِلّ منِ بی تاب، 
پاییز، بهار است. 
چون مهر، هنگامِ جوانه زدنِ

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۰۲ ، ۱۰:۴۰
آسیه سلطانی

بســــم ربــــــنا «الله» 

ترس را زیرخاکِ حاصلخیزِ امید، دفن کن. 

باآبِ جرأت، آبیاری اش کن. 

از نورِ بیانِ حقیقت،

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۰۲ ، ۰۱:۴۱
آسیه سلطانی

أعــــوذ بالله من قــــــلبک 

اشک است که آرام 
می ریزد از این پنجره ی چشمِ امیدم

حاشا نشوی دور 
باران هم اگر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۰۲ ، ۰۸:۲۵
آسیه سلطانی

بســــــــم الله الذی هــــو علیــــــم بذات الصــــدور

باز کردم پیامت را... 
دل فروریخت
چشم جایی را  ندید 
ناگهان با سر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۰۲ ، ۰۸:۱۹
آسیه سلطانی

بــــــــــسم الله النــــــــــور

چه خوش خواندی مرا در اوج تنهایی 
پریشان بودم و خسته 
و چشمانم ز درد و غم، همه بسته
در آن هنگامِ تنهایی 
در آن اوج بلا 
دریای‌ غم 
آگه شدم از غنچه ای کاو در

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۳۳
آسیه سلطانی

بســـــــــــــــم الله النــــــــــــــــــور 

از آهنگ آمیختن واژه هایت
نطفه شعر در وجودم بسته شد. 
ابر دل را آبستنِ باران

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۲ ، ۱۵:۳۵
آسیه سلطانی