بســـــــمک یا صبـــــــــور
گفتی که ز شعرت همه پیغام بگیرم
از روح خدائیِ تو الهام بگیرم
دردی به دلم مانده از
بســـــــمک یا صبـــــــــور
گفتی که ز شعرت همه پیغام بگیرم
از روح خدائیِ تو الهام بگیرم
دردی به دلم مانده از
بســــــم الله النـــــــور
شعرنو از زبان کودک فلسطینی به برادران مسلمان خود...
*****************
این، صدای خواهش من است؛
من؛
"غریب کودک نشسته روی خاک مسجد خدا"
منم که می خوانمت کنون،
مسلمان برادرم...
منم که میخوانم و می خواهمت زِ عمقِ
تولید تازه ای از رادیو پلاک برای شعر «دوباره تپش» صورت گرفته است.
هم بصورت صوتی و هم تصویری.
خوشحال میشویم میزبان گوش ها و چشم های شما باشیم.
این محصول را در نوار بالای صفحه
بســـــــم الله النــــــــور
لذت شعر، به استعاره های چندپهلوی آن است. استعاره هایی که از درونِ رمز آلودِ شاعر، حکایت دارد. درونی پر از رازهای غیرقابل بیان. رازهایی که اگر شاعر را توانِ پرده برداشتن از آنها بود، به استعاره پناه نمی برد و تنها
بــــــسم الله القاصــــم الجــــــبارین
آهسته؛ آرام!
کودکی روی دست های مادرش خفته است...
و پلک های نو گشوده اش را
تا همیشه بسته است.
آهسته؛ آرام!
اینجا مادری ترکشی خورده و
با کودکِ شیرخواره اش
بـــــــــسم الله النـــــــور
«آن مسجد، اینجاست»
بســــم الله النـــــــور
صبح زود، بعد از نماز که هوا کم کم به روشنی مایل می شود، به اتاق بچه ها سرمی زنم. هردو خوابند. خیالم از امنیت خانه راحت است. می توانم بگذارم شان و بروم. از روی تجربه ای که در این مدت کوتاهِ سکونت در مشهد داشته ام، به این نتیجه
بــــــــــسم الله النــــــــــور
چه خوش خواندی مرا در اوج تنهایی
پریشان بودم و خسته
و چشمانم ز درد و غم، همه بسته
در آن هنگامِ تنهایی
در آن اوج بلا
دریای غم
آگه شدم از غنچه ای کاو در
نکته: شعری که پس از پنج مرتبه اصلاح، تقدیم نگاه تان می شود.
بســــــــــم الله النـــــــــور
پر زدی تا بوستانِ آسمان ها را ببینی
خواستی از دامن رنگین کمان، گل را بچینی
پر گشودی تک تکِ گلبرگ ها را ناز کردی
با قناری ها چه خوش آواز را آغاز کردی
شور بخشیدی صبا را
بسم رب الحسین (علیه السلام)
او می کُشد، من قصد خون خواهی ندارم
جز جان سپردن در رهش، راهی ندارم
این جانِ ناقابل،