(شعری که قبلا سروده بودم، کمی تأمل کرده و اصلاح نمودم)
ابرهای پراکنده کجا و
آسمان آفتابی کجا؟!
خورشید می تابد و
اشک های جاری
(شعری که قبلا سروده بودم، کمی تأمل کرده و اصلاح نمودم)
ابرهای پراکنده کجا و
آسمان آفتابی کجا؟!
خورشید می تابد و
اشک های جاری
بســـــم الله الرحمن الرحیم
کاش به کنج آشپزخانه ی دلم، سری می زدید.
و من هر غیری را از پنجره ی آشپزخانه، پرواز می دادم
تا بتوانم
بسم الله النور
پرنده، به قفلِ قفس خیره مانده؛
در آرزوی پر کشیدن است.
جوجه هایش از تخم درآمده اند؛
به قصدِ آزادی، پرواز را
بسم الله الرحمن الرحیم
«مَرَجَ البحرَینِ یّلتقیان» سوره مبارکه الرحمن
پایانِ دریا را نخواهی یافت!
بنگر...
تا چشم کار می کند،
آب می بینی و آب؛
چه، گاهِ آشفتگی که موج می زند
و نزدیک است خود را
بســـــــم الله الرحمـــــــن الرحیــــــــم
این شعر را قبلا سروده بودم، اما امروز با تغییرات و اضافاتی، از نو ارسال کردم.
در فراق گنبد طلا
آهی رها شد از قلبِ خسته ی تو و
به ابرها نشست ...
باد، ابرها را روانه کرد
به مشهد الرضا رساند
آسمان بغض کرد و
با صدای تو
بسمک یا انیس القلوب
گویی زمستان است...
هر روزِ من
هر شام من
هر هفته و هر ماه من
هر سال، بعد از سالِ من
در دوری از تابیدنت
بــــــــــــسمک یا تــــــــــوّاب
بخشیدن از مردانگیّ تو نمی کاهد
بخشیده ای ناپختگی های مرا آیا ؟!
در انتظار پاسخی هستم
یک پاسخ باربط
یا پاسخی پیچیده در