پاییز مهربان (شعر نو آسیه سلطانی)
يكشنبه, ۴ آذر ۱۴۰۳، ۱۱:۰۷ ب.ظ
بســـــــم الله الخــــــــالق
برگ های سبزِ این خیابان دراز
زرد شده
ریخته ست!
گوئیا پاییز است!
و من از اول مهر
با اناری در دست
منتظر هستم تا
تو، درِ خانه ی ما را بزنی؛
و صدای پایت با صدای پاییز،
دل من را ببرد.
این صدای خش خشِ پاییز است،
زیرپای من و تو
برگ ها می خندند
آسمان هم انگار
شُر شُری، می کند و
با شوخی
میکند خیس لباس ما را...
من و تو، شاد و غزل خوان از عشق
دست در دست هم و
راهی این راه درازیم هنوز...
اولین ماه خزان
همچنان بادِ وزان
می برد غم ها را
تا نشاند جایش
مهربانی ها را.
من و تو راهی این راه درازیم؛ هنوز...
با دعایی بر لب
از خدا می خواهیم
ماه شب های بلند پاییز
بر سر این راه دراز
تا ابد روشن باد