بسم الله النور
قرار ما، همین روزها، حرم...
صبح زود یا سحر؛
ظهر، شب و یا پاسی از نیمه شب...
قرار ما، گاهِ نشستنِ شبنمِ معرفت
روی دل های مرده از بی کسی...
قرار ما، کنار رود روان از چشم های مردمان.
زیر سایه بانی خنک،
بسم الله النور
قرار ما، همین روزها، حرم...
صبح زود یا سحر؛
ظهر، شب و یا پاسی از نیمه شب...
قرار ما، گاهِ نشستنِ شبنمِ معرفت
روی دل های مرده از بی کسی...
قرار ما، کنار رود روان از چشم های مردمان.
زیر سایه بانی خنک،
یا رب! ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء
دانه دانه اشکِ تنهایی می ریزم
تک تکِ دانه ها را روی هم می چینم
می خواهم خانه ای بلورین
بسم الله الرحمن الرحیم
خواب دیدم دختری را هر دو بالش سوخته
روی یک اسب پرنده، بال و یالش سوخته
گِرد آنها، خیمه ها آتش گرفته، یک به یک
دیدم آنجا دختری دیگر که شالش سوخته
تازه دامادی که قبلا
بسم رب الشهدا و الصدیقین
می نویسد خدای مهربان
روی کوه ها،
به عمق دره ها،
بر بلندای مه آلود ابرها،
روی دیوارهای زخمیِ
بسمک یا اول و الآخر
دریای پر از موج نگاهت به من افتاد
ماهی شدم و مهر و صفایت شده صیّاد
گیرم که تو
بسم الله الجمیل
(شعر اردیبهشتی را که ۱۱ اردیبهشت نشر داده بودم، امروز بازسرایی کردم و دوباره به اشتراک گذاشتم. درکل متفاوت شد.)
اردیبهشت آمد با نغمه های بلبل
با چهره ای گشاده با یک بغل پر از گل
با یک نگاه، مهرش، بر روی خاک غلطید
با هر نفس به گلشن، جانی دوباره بخشید
آرام و با لطافت، چون قطره های باران
گامی به پیش آمد، صد گام رویگردان
از حالت دو چشمش، بیدم به باد داده
این شاخه های غلطان،
بسم الله النور
برداشتی و نشانه گرفتی دلم را.
مانده ام در عجب
مگر تو غرق در گلزارِ اردیبهشت،
بســــــــم ربنا
و صدای نمکین ات جانا
پاشید به گوش دل و از جاکندش.
چون زخمِ دل از صوتِ پُرآرامِ تو سوزید
در حوض خدا،
بســــــمک یا محیی و یا ممیت
خوش آمدی!
با دست هایی تشنه
و نگاهی خسته!
برای دست هایت، پاسخی جز زخم های دلم ندارم
که مرهمی جز نوازشت ندارند.
و برای نگاهت
فقط اشک، آورده ام.
بنشین روبه رویم و
قطره قطره اش را