آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

واژه ها از نفس افتاده در این عصرِ جدید...

آسیه سلطانی

خورشید طلوع کرد.
با انگشتانِ نورانی اش، رخسارِ گل را نوازش داد.
گل از خجالت، سرخ شد و ازشادی گریست.
از گریه ی گل، شبنمی حاصل شد.
همه جا پر از حس زیبای بامدادی شد.
و اینگونه بود که روز تازه ای آغاز شد.

طبقه بندی موضوعی

۲۶ مطلب با موضوع «مناسبتی» ثبت شده است

فرزند پائیزم 

جاریست در رگ های من «مِــهر» و

همسایه ی همسایه ام،

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۰۴ ، ۲۲:۰۵
آسیه سلطانی

لَپ لوپ لیلَپ لوپ

مامان برام پخته سوپ

سوپ می خورم؛ چاق میشم

مثل چایی داغ میشم 

داغ دوغ دیدَغ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۴ ، ۲۳:۰۲
آسیه سلطانی

و چقدر نکته فرمودند آقا... 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۳ ، ۱۵:۱۶
آسیه سلطانی

 نمیدانم چرا؟!  اما 

شریک یاد مادر در دلم هستی. 

تو می دانی چرا از جشن مادر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۳ ، ۰۰:۱۵
آسیه سلطانی

بســـــم الله الرحمن الرحیم 

کاش به کنج آشپزخانه ی دلم، سری می زدید. 

و من هر غیری را از پنجره ی آشپزخانه، پرواز می دادم 

تا بتوانم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۳ ، ۰۳:۱۴
آسیه سلطانی

بسم الله الرحمن الرحیم 

«مَرَجَ البحرَینِ یّلتقیان»  سوره مبارکه الرحمن

پایانِ دریا را نخواهی یافت! 

بنگر... 

تا چشم کار می کند،

آب می بینی و آب؛ 

چه، گاهِ آشفتگی که موج می زند 

و نزدیک است خود را

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۰۳ ، ۰۱:۴۲
آسیه سلطانی

بســـــــم الله الرحمـــــــن الرحیــــــــم

این شعر را قبلا سروده بودم، اما امروز با تغییرات و اضافاتی، از نو ارسال کردم. 

در فراق گنبد طلا

آهی رها شد  از قلبِ خسته ی تو و 
به ابرها نشست ...
باد، ابرها را روانه کرد 
به مشهد الرضا رساند 
آسمان بغض کرد و
با صدای تو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۰۳ ، ۰۱:۲۰
آسیه سلطانی

بسم الله النور

ذره ای هم شده 

استراحت کن

من به جایت می نویسم واژه ها را

چه بسا اندکی از

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۰۳ ، ۰۳:۲۹
آسیه سلطانی

بسم رب الشهداء و الصدیقین 

چنانچه می بایست نمی شناختمت. 

خودت را با دست دوستت 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۰۳ ، ۱۸:۰۵
آسیه سلطانی

بســـــم الله الشـــــــاهد 

طفل،تشنه بود. 
تلذی می کرد؛همچون ماهیِ از آب دورافتاده.
صدای یاری خواستنِ بابا را که شنید، 
با گریه های مدام، پدر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۰۳ ، ۰۰:۱۷
آسیه سلطانی