نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی
طبقه بندی موضوعی

۳۵ مطلب با موضوع «نثرها» ثبت شده است

بـــــــــسم الله النـــــــور 

«آن مسجد، اینجاست» 

بســــم الله النـــــــور 
صبح زود، بعد از نماز که هوا کم کم به روشنی مایل می شود، به اتاق بچه ها سرمی زنم. هردو خوابند. خیالم از امنیت خانه راحت است. می توانم بگذارم شان و بروم. از روی تجربه ای که در این مدت کوتاهِ سکونت در مشهد داشته ام، به این نتیجه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۰۲ ، ۰۱:۱۳
آسیه سلطانی

بسمــــــک یا رئوف یا رحیـــــــم

«تو برام مهمی» 
روی تخت بیمارستان نشسته بود. قطره های عرق روی پیشانی اش برق می زد. صدای تپش قلبش را می شنید. موهای فر خورده ی او  از روسری بیرون ریخته و نگاهش 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۰۲ ، ۱۹:۴۳
آسیه سلطانی

بســـــم الله الرحمـــــن الرحیـــــم

طلا را از جان شان، بیشتر دوست داشتند. 

و اینگونه او را به سکه های طلا فروختند.

حتی از گوشواره طلای کودکان 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۲ ، ۰۲:۲۳
آسیه سلطانی

بسم الله الرحمــــن الرحیـــم 

زمانی که امام خمینی (ره)، رهبر ایران بودند را بخاطر نمی آورم؛ چون هنگام رحلت امام، من حتی هفت سال تمام هم نداشتم. 
آن دوران، ما ایران نبودیم. و بخاطر شغل پدرم، در کشور دیگری زندگی می کردیم. 
تنها خاطراتم، خلاصه می شود به چند صحنه ی دیداری و احساسی که

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۰۶
آسیه سلطانی

بســـــــــم الله الـنـــــــــــــور    

با نام مقدست آغاز میکنم که اگر هستم، فقط از قدرت و اراده ی ذات پاک توست.

سپاس می گویمت پروردگارا برای هرآنچه در وجودم نهاده ای و هرآنچه که در دیگر مخلوقاتت از انسان گرفته تا جمادات، قرار داده ای تا بواسطه آنها 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۰۲ ، ۰۹:۲۵
آسیه سلطانی