نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی

می ایستم و صبر می کنم؛ که عاشقان، ایستاده می میرند.

نوشته های آسیه سلطانی
طبقه بندی موضوعی

۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آسیه سلطانی» ثبت شده است

بســــــم الله النـــــــور 

شعرنو از زبان کودک فلسطینی به برادران مسلمان خود... 
***************** 
این، صدای خواهش من است؛ 
من؛ 
"غریب کودک نشسته  روی خاک مسجد خدا" 
منم که می خوانمت  کنون، 
مسلمان برادرم... 
منم که میخوانم و می خواهمت زِ عمقِ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۰۲ ، ۰۷:۵۴
آسیه سلطانی

بســـــــم الله النــــــــور 

لذت شعر، به استعاره های چندپهلوی آن است. استعاره هایی که از درونِ رمز آلودِ  شاعر، حکایت دارد. درونی پر از رازهای غیرقابل بیان. رازهایی که اگر  شاعر را توانِ پرده برداشتن از آنها بود، به استعاره پناه نمی برد و تنها

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۰۲ ، ۲۲:۴۰
آسیه سلطانی

بــــــسم الله القاصــــم الجــــــبارین

آهسته؛ آرام!
کودکی روی دست های مادرش خفته است... 
و پلک های نو گشوده اش را
تا همیشه بسته است. 
 
آهسته؛ آرام! 
اینجا مادری ترکشی خورده و 
با کودکِ شیرخواره اش 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۰۲ ، ۱۰:۰۲
آسیه سلطانی

بـــــــــسم الله النـــــــور 

«آن مسجد، اینجاست» 

بســــم الله النـــــــور 
صبح زود، بعد از نماز که هوا کم کم به روشنی مایل می شود، به اتاق بچه ها سرمی زنم. هردو خوابند. خیالم از امنیت خانه راحت است. می توانم بگذارم شان و بروم. از روی تجربه ای که در این مدت کوتاهِ سکونت در مشهد داشته ام، به این نتیجه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۰۲ ، ۰۱:۱۳
آسیه سلطانی

بــــــــــسم الله النــــــــــور

چه خوش خواندی مرا در اوج تنهایی 
پریشان بودم و خسته 
و چشمانم ز درد و غم، همه بسته
در آن هنگامِ تنهایی 
در آن اوج بلا 
دریای‌ غم 
آگه شدم از غنچه ای کاو در

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۳۳
آسیه سلطانی

نکته:  شعری که پس از پنج مرتبه اصلاح، تقدیم نگاه تان می شود. 

 

بســــــــــم الله النـــــــــور 
پر زدی تا بوستانِ آسمان ها را ببینی 
خواستی از دامن رنگین کمان، گل را بچینی

پر گشودی تک تکِ گلبرگ ها را ناز کردی 
با قناری ها چه خوش آواز را آغاز کردی

شور بخشیدی صبا را 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۰۲ ، ۲۱:۴۶
آسیه سلطانی

بسم رب الحسین (علیه السلام) 

او می کُشد، من قصد خون خواهی ندارم
جز جان سپردن در رهش، راهی ندارم

این جانِ ناقابل،

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۰۲ ، ۲۳:۵۰
آسیه سلطانی

بســـــم الله الرحمـــــن الرحیـــــم

او را به چند سکه ی طلا فروختند.

حتی از گوشواره طلای کودکان 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۲ ، ۰۲:۲۳
آسیه سلطانی

الســـــــلام علی الرضیـــــــع الصغیــــــــــــر

ما تشنه ی کوثر وجودِ عشقیم
هیهات

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۲ ، ۲۲:۳۲
آسیه سلطانی

بســــــــم الله الرحـــــــمن الرحــــــــــیم 
شبی در عمق یک رؤیا،  به دستم گوهری دیدم/
برای گوهرِ نابم، چه رؤیاها که من چیدم/
به ذهنم بود تا زان گوهرِ  لبریز از معنا/
زنم طرحی که باشد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۰۲ ، ۰۷:۴۵
آسیه سلطانی