یا رب! ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء
دانه دانه اشکِ تنهایی می ریزم
تک تکِ دانه ها را روی هم می چینم
می خواهم خانه ای بلورین
یا رب! ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء
دانه دانه اشکِ تنهایی می ریزم
تک تکِ دانه ها را روی هم می چینم
می خواهم خانه ای بلورین
بسمک یا اول و الآخر
دریای پر از موج نگاهت به من افتاد
ماهی شدم و مهر و صفایت شده صیّاد
گیرم که تو
بسم الله الجمیل
(شعر اردیبهشتی را که ۱۱ اردیبهشت نشر داده بودم، امروز بازسرایی کردم و دوباره به اشتراک گذاشتم. درکل متفاوت شد.)
اردیبهشت آمد با نغمه های بلبل
با چهره ای گشاده با یک بغل پر از گل
با یک نگاه، مهرش، بر روی خاک غلطید
با هر نفس به گلشن، جانی دوباره بخشید
آرام و با لطافت، چون قطره های باران
گامی به پیش آمد، صد گام رویگردان
از حالت دو چشمش، بیدم به باد داده
این شاخه های غلطان،
بســــــــم ربنا
و صدای نمکین ات جانا
پاشید به گوش دل و از جاکندش.
چون زخمِ دل از صوتِ پُرآرامِ تو سوزید
در حوض خدا،
بســــم الله النــــور
ز آن روز که آموختی ام شعر و ادب را
آن روز که در چشم تو دیدم، آرامش دریا
آن روز که پاکیّ و زلالیِ نگاهت
بســــــم الله النــــــــور
ای چشم مرا روشنی از نورِ وجودت
ای راه مرا راستی از راه-نمودت
این قلب، به سلولِ
بســــــــم الله النـــــــــور
هرچند که پاییز،
بر روی دلم پای نهاده؛
هرچند زمستان،
گلهای بهاری مرا خوب تکانده؛
هرچند که از دور،
صوت جرسِ مرگ
بســـــــمک یا صبـــــــــور
گفتی که ز شعرت همه پیغام بگیرم
از روح خدائیِ تو الهام بگیرم
دردی به دلم مانده از
بســـــــــم الله الکافـــــــی
چشم من لبریز شد از ازدحام واژه ها
ازدحام واژه ها در قالب ناگفته ها
هرزمانی خواستم تا واژه ای را سر دهم
حبس کردم واژه ام را